آخرین صاحب لوا
اسلام براى پیشگیرى از بیماری ها دستورات بهداشتى ارزنده اى در ضمن محرمات ، مکروهات ، و مستحبات بیان نموده که گذشت قرنها، حقایق نهفته آنرا آشکار ساخته است .از چیزهایى که آشامیدن آن ممنوع اعلام شده شراب است زیانهاى همه جانبه شراب به قدرى زیاد است که رسول اکرم آن را ام الخبائث نامیدند .
زیانهاى شراب منحصر به جنبه هاى بهداشتى نیست بلکه از جنبه هاى معنوى و اجتماعى قابل توجه است .
دانشمندان تعداد امراضى را که عامل اصلى آنها شراب و عرق است تقریبا 11 نوع شمرده اند که شرح امراض توضیحی بس مفصل دارد که ما به آنها اشاره نمی کنیم بعضى خیال مى کنند اگر مشروبات الکلى کم مصرف شود، مضر که نیست بلکه به حال اعصاب هم مفید است .ولى اسلام باتوجه به فسادها و مضرات همه جانبه آن یک جرعه بلکه کمتر از یک جرعه آن را حرام و نجس دانسته است و راه سوء استفاده را به روى همه بسته است .
الکل در بدن هیچگونه تغییر شکلی پیدا نمى کند و تمام الکلى که نوشیده مى شود از راه تنفس و تعریق و ادرار دفع مى گردد، و تا زمانیکه الکل در بدن است ، دهان نوشنده بوى الکل مى دهد.
تاثیر شراب در نسلها
زیانهاى الکل تنها گریبانگیر نوشنده آن نمى شود، بلکه در نسلهاى بعد از الکلیسم و فرزندان او نیز اثرات بد مى گذارد اطفالی که از پدران الکلیست بوجود آمده و زنده بمانند؛ غالبا ضعیف ، علیل ، و مبتلا به تشنجات شدید بوده ، و قدرت دفاعى آنان در مبارزه با مشکلات حیات ناچیز و در برابر عفونتهاى مختلف بسیار حساس خواهند بود؛ نقص بدنى مانند عدم تقارن صورت ، انحراف ستون فقرات ، کر و لالى و عوارض ناشى از نارسائى قوه تیروئید و همچنین عدم رشد، تصلب مغزى ، داء الرقص ، مالیخولیا؛ دیوانگى هاى حاد، هیسترى و غیره در آنان فراوان دیده مى شود
تاءثیر الکل تا سه نسل بطور حتم باقى است ؛ بشرط اینکه این سه نسل الکلى نباشند و گاهی تا هفت یا هشت نسل باقی می ماند.
اعتراف دیگران
چیزهائى را که اسلام ممنوع شمرده مانند، شراب ، سگ ، خوک و مردار سبب جلب توجه نظر دانشمندان غیر مسلمان گشته است ، زیرا آنان نیز اعتراف مى نمایند که اسلام در 14 قرن قبل بادید عمیق خود سلامت جسم و روان ملتها را در نظر گرفته و امثال مسکرات را حرام نموده است.
برگرفته از کتاب اسلام پزشک بی دارو
میوه ها انواع و اقسام فراوانى دارند هر کدام خاصیت مخصوص به خود را دارا مى باشند،
در یکى از شبها امیرالمؤمنین علیه السلام از مسجد کوفه به سوى منزل خود حرکت کرد. کمیل بن زیاد که از یاران خوب آن حضرت بود امام را همراهى مى نمود. گذرشان از کنار خانه مردى افتاد که صداى قرآن خواندنش بلند بود و آیه ای را با صداى دلنشین و زیبا مى خواند. کمیل از حال معنوى این مرد بسیار لذت برد و در دل بر او آفرین گفت . بدون آنکه سخنى در زبان بگوید.حضرت به حال کمیل متوجه شد و رو به او کرد و فرمود:
اى کمیل ! صداى قرآن خواندن او تو را گول نزد زیرا او اهل دوزخ است (چه بسا قرآن خوانى هست که قرآن بر او لعنت مى کند) و بزودى آنچه را که گفتم به تو آشکار خواهم کرد!
کمیل از این مسئله متحیر ماند، نخست اینکه امام علیه السلام به زودى از فکر و نیت او آگاه گشت ، دیگر اینکه فرمود: این مرد با آن حال روحانیش اهل دوزخ است .مدتى گذشت . حادثه گروه خوارج پیش آمد و کارشان به آنجا رسید که در مقابل امیرالمؤمنین ایستادند و على علیه السلام با آنان جنگید در حالى که حافظ قرآن بودند. پس از پایان جنگ که سرهاى آن طغیان گران کافر بر زمین ریخته بود ، امیرالمؤمنین علیه السلام رو به کمیل کرد در حالى که شمشیرى که هنوز خون از آن مى چکید در دست داشت ، نوک آن را به یکى از آن سرها گذاشت و فرمود:
اى کمیل ! این همان شخصى است که در آن شب قرآن مى خواند و از حال او در تعجب فرو رفتى .
آنگاه کمیل حضرت را بوسید و استغفار کرد.
بحار الانوار ج 33، ص 399.
شب چهاردهم ذی الحجه بود . چهارده نفر از مشرکان به حضور پیامبر آمدند و به او گفتند :پیامبری نیست مگر اینکه برای خود نشانه هاای دارد . نشانه نبوت تو در این شب کدام است؟ پیامبر فرمود چه نشانه ای می خواهید ؟ مشرکان گفتند :اگر در نزد خدا منزلتی برای تو وجود دارد به ماه دستور بده تا دونیم شود.جبرئیل نازل شد و گفت :ای محمد خداوند به تو سلام می رساند و می فرماید :من به همه ی اشیا دستور دادم از تو اطاعت کنند . حضرت سر به آسمان بلند کرد و به ماه دستور داد دو نیمه شود . ماه دو نصف شد و پیامبر سجده شکر به جا آورد . آنگاه مشرکان گفتند :هر دو نیمه ماه به هم متصل شود و به صورت اول باز گردد . پیامبر امر کرد و ماه به شکل اولش باز گشت.
جالب این جاست که تحقیقات منجمان نشان می دهد که یک خطی از وسط ماه می گذرد که کاملا آن را به دونیم تقسیم می کند یعنی اثر شق القمر پیامبر هنوز هم در ماه وجود دارد. باورش سخته مگه نه؟؟؟
مردی بالای درخت چتار رفتو چون به شاخه ی آخر رسید، باد تندی وزیدن گرفت. مرد به وحشت افتاد و سر به آسمان برداشت که
- ای پروردگارا اگر من از این درخت سالم پائین بیایم تمام گوسفندانم را نذر می کنم.
از قضا باد لحضه ای آرامتر وزیدو مرد چند شاخه ای پائین آمد و وقتی به سالم ماندن خود امیدوار تر شد، گفت:
- خدایا پشم آن ها را می دهم
.باد آرامتر شد و مرد چند شاخه ای پائین تر آمد، این دفعه گفت:
- خدایا کشک آنها را می دهم.
در آخر چون از درخت پائین آمد ، شادان و خندان فریاد زد
- کشکِ چه و پشم چه؟
حالا دوستان خودمون نتیجه گیری کنیم آیا ما هم در زندگی با خداوند متعال معامله می کنیم؟
گویند بندگان خدا سه دسته اند : گروهی واجبات و محرمات را انجام نمیدهند(بالکل بی خیالند)
گروهی بر اساس صلاح دید خود گاهی می دهند و گاهی انجام نمی دهند و با خدا معامله می کنند
مثلا:((خدایا اگه به ما فلان چیزو بدی از فردا نماز می خونیم))
و گروهی فقط برای رضای خدا و تقرب به ذات باری تعالی نه به امید بهشت به ترک محرمات و انجام واجبات می پردازند.
خودمانیم ما از کدام دسته ایم؟؟؟؟
فیه شفاء الناس شفاء مردم در عسل است .
عنوان شفا براى هیچ غذا و آشامیدنى دیگر در قرآن به کار نرفته است .در دنیا هیچ غذایى به اندازه عسل نیروهاى کهربایى و تشعشات رادیو اکتیو ندارد عسل یک غذاى مفید براى اطفال است زیرا تمام مایحتاج غذایى را بطور طبیعى دارد قندش براى هر سنى مناسب است و سرشار از قیمتى ترین مواد حیاتى است تمام ویتامین ها و فلزات را دارد ویتامین ها و فلزاتى که در گل پرورش یافته و در دامان خورشید تربیت شده اند.
عسل غذاى زنده کننده سالخوردگان و مربى خردسالان است
امیر مومنان (ع ) مى فرماید:
لم یستشف مریض بمثل شربة عسل هیچ چیز مانند عسل شفاى بیمار نخواهد بود.
روایات بسیارى بطور سر بسته خاصیت عسل را بیان نموده است چنانچه در روایت دیگر است که شفاء هفتاد بیمارى است و امروز دانشمندان ، مصارف داخلى و خارجى عسل را که بررسى کرده اند بیشتر از اینها مصرف غذایى و دارویى است داشته است .
البته کلمه هفتاد دلالت بر زیادى و کثرت مى کند نه آنکه فقط عدد مخصوصى را بفهماند.
در اثر تشعشع خورشید که در گلها منعکس میشود قندهاى آنها اثر عجیبى در رشد و ایجاد نیرو دارند. زیرا قندهاى زنده اى هستند که با ویتامینهاى ای کا و آ تواءم بوده و نیز داراى الکائیدهاى شفابخشى هستند که در گلها وجود دارد، و حتى عده اى از دانشمندان حدس وجود هورمون هایى را در عسل زده اند
ارزش درمانى عسل فوق العاده اهمیت دارد، در درجه اول اسید فرمیک است که زنبور آن را براى حفظ از فساد به آن علاوه مى کند این ماده ضد عفونى کننده طبیعى ، ضررى ندارد و ضد روماتیسم است و در عین حال نیروبخش مى باشد قندش یک قند بسیار خوبى است و مقوى قلب است و سبب بهبود وضع فشار مایعات بدن مى شود کمى و زیادى فشار خون را علاج مى کند براى کبد بسیار نافع است و امراض کبد را معالجه مى کند و اغتشاشات کبدى را اصلاح مى نماید مخصوصا فوائد زیادى در درمان یرقان دارد.
اثر عسل در ریه بسیار جالب است و امراض ریوى را شفا مى دهد خواص التیام دهنده عسل قابل توجه است در مورد زخم معده و زخم روده اثنى عشر بایستى صبح ناشتا یک قاشق سوپ خورى عسل بخورند و پس از آن تا یک ساعت هیچ چیز میل ننمایند عسل بهترین عامل براى زیاد و کم شدن قند خون است ، عسل بهترین ضد عفونى کننده مجارى ادرار است
به راستی که فیه شفا ء للناس
برگرفته از کتاب اسلام پزشک بی دارو اثر احمد امین شیرازی
متن زیر تمثیلی است در مورد مادری که مبتلا به سرطان خون است و مرگ قریب الوقوع خود را برای دو فرزند کوچکش شرح می دهد:
همانطور که ممکن است همه شما بدانید زندگی آدمها ازرحم مادر شروع می شود در آنجا جنین تشکیل می شود و رشد می کند تا این که کم کم به شکل بچه در می آید حالا تصور کنید موجودات ریزی به نام فینگیلی در رحم زندگی می کنند البته آن ها وجود واقعی ندارند اما بیایید خیال کنیم که هستند این موجودات به خوبی زندگی می کنند دور هم جمع می شن تا با هم بازی کنند و حرف بزنند
یه روز یکی از فینگیلی های پیر ناراحت بود و یکی از فینگیلی جوون ها ازش پرسید چرا ناراحتی؟
فینگیلی پیر گفت به خاطر بچه کوچولوی داخل رحم ناراحتم بقیه فینگیلی ها تعجب کردند و گفتند چرا؟شکل و حالت او که خوب است انگشت هایش را هم شمردیمتعدادشان درست است هیچ نقصی ندارد پس چرا ناراحتی؟
فینگیلی پیر گفت بله می دانم که او کامل است اما چون دادرد می میرد من ناراحتم ما قبلا این اتفاق را دیده ایم این بچه ها این جا رشد می کنند و بعد کاملا که بزرگ شدند می میرند و ما را ترک می کنند و ما دیگر آنها را نمی بینیم به همین خاطر است که من ناراحتم یکی از فینگیلی ها گفت ولی من شنیده ام که دنیایی بزرگ تر از این جا هست و این بچه ها در واقع نمی میرند فقط از این جا به دنیای دیگر می روند فینگیلی دیگر گفت : آخر به عقل جور در نمی آید . اگر این بچه آمده بود و حالا دارد می رود پس چرا اصلا به این جا آمد اصلا چرا او در این جا دارای چشم و دست و گوش شد او که در این جا این چیزها را لازم نداشت شاید او این چیزها را می خواست که در زندگی بعد از رحم استفاده کند
فینگیلی ها از صحبت درباره اینکه آیا در زندگی بعد از رحم مادر دنیای دیگری هست یا نه هیجان زده شدند ولی دز حین گفتگو آن بچه کوچولو مرد
اما بچه کوچولو اکنون در این دنیاست و دارد رشد می کند تا وقتی که دیگر زندگی برایش در این دنیا امکان نداشته باشد آن وقت او از این دنیا می رود و در دنیای دیگری متولد می شودببینید مرگ در عین حال تولد هم هست بنا بر این ما در این دنیا مثل فینگیلی هایی هستیم که از خودمون می پرسیم آیا بعد از این دنیا دنیای دیگری هم هست یا نه؟بچه ها بعد از گوش دادن به به حرف های مادر در مورد مرگ مادرشان حرف زدند نکته هایی که بچه ها به میان آوردند نشان داد که بچه ها آن تمثیل را درونسازی کردند و فهمیده و پذیرفته بودند که مادرشان دارد می میرد و آن مادر چه خوب مساله معاد را به بچه های خودش آموزش داد.
گفتمش نقاش را نقشی بکش از زندگی باقلم نقش حبابی بر لب دریا کشید
گفتمش تصویری از لیلا و مجنون را بکش عکس حیدر در کنار حضرت زهرا کشید
گفتمش بر روی کاغذ عشق را تصویر کن در بیابان بلا تصویری از سقا کشید
گفتمش سختی و درد و آه گشته حاصلم گریه کرد آهی کشید و زینب کبری کشید