ابزار تلگرام

آپلود عکسابزار تلگرام برای وبلاگ

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 
امروز: جمعه 103 آذر 2

بسم الله
سلام و عرض ادب
در چنته ی خود دیگر چیزی ندارم.........
یعنی از اول هم نداشتم........
از اول هم اشتباهی آمده بودم.....
خداحافظ رفیقان!
ما را حلال کنید.
شاید دوباره ..........
یا علی

 نوشته شده توسط کل من علیها فان در شنبه 88/11/24 و ساعت 11:40 صبح | نظرات دیگران()

مدتها بود که نمازش را آخر وقت می خواند به خیال خودش بی محلی می کرد زده بود به سیم آخر،از همه چیز ایراد می گرفت حالش از هر کسی که ادای مادر بزرگها رو در میاورد و نصیحتش می کرد به هم می خورد دلش می خواست با یکی حرف بزند و دردل کند دنبال شانه ای بود که سرش را روی آن بگذارد و های های گریه کند. از بس دلش تنگ بود گریه کرد،انقدر گریه کرد تا خوابش برد وقتی بیدار شد هیچ چیز یادش نمی آمد،سبکتر شده بود و فقط یک چیز از خواب در ذهنش مانده بود جمکران!
صبح جمعه شد دو دل بود که ندبه بخواند یا نخواند،هی دلش را زیر و رو می کرد اما نتیجه نمی داد احساس می کرد آنقدر دور شده که دیگر نمی تواند ارتباط برقرار کند من کجا و ندبه ی عاشقی کجا؟ اما یک حس درونی مدام او را به وجد می آورد که بلند شو دیر می شود . داشت با تلوزیون ور می رفت که یکهو صدای آشنایی طنین انداز شد: با همه ی لحن خوش آوایی ام در به در کوچه ی تنهایی ام...........
پقش ترکید و های های گریه کرد رفت تا وضو بگیرد ،ندبه را شروع کرد از همان اول بغض گلویش را گرفته بود
وقتی ندبه به قسمتهای درد دل با امام زمان رسید دیگر نتوانست خودش را کنترل کند آنقدر گریه کرد که تمام صورتش پر از قطره های اشک شد
عزیز علی ان اری الخلق و لاتری
عزیز علی امنیة شایق یتمنی...
عزیز علی ان تحیط بک دونی البلوی و لاینالک منی ضجیج ولا شکوی
خواند و خواند تا رسید به این جمله:
هل الیک یابن احمد سبیل فتلقی؟
به سجده افتاد،اینجا اوج ندبه ی عاشقان است پاکی در دلش دوباره شریان یافت
 امام زمان دوباره نجاتش داده بود.....
الهم عجل لولیک الفرج

 نوشته شده توسط کل من علیها فان در شنبه 88/11/3 و ساعت 11:14 عصر | نظرات دیگران()

یابن الحسن:

 

چه جمعه ها که یک به یک غروب شد نیامدی

چه بغض ها که در گلو رسوب شد نیامدی

خلیل اتشین سخن،تبر به دوش بت شکن

خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نبامدی

برای ما که خسته ایم و دل شکسته ایم،نه

ولی برای عده ای چه خوب شد نیامدی

تمام طول هفته را به انتظار جمعه ام

دوباره صبح،ظهر نه غروب شد نیامدی...

 


 نوشته شده توسط کل من علیها فان در پنج شنبه 88/10/10 و ساعت 8:55 عصر | نظرات دیگران()

پاهایش یخ کرده بود زیرپتو تیک تیک می لرزید از بس گریه کرده بود بالشتش خیس شده بود عین بچه ها هق هق می زد اما یواش تا صدایش را کسی نشنود دستانش را به سوی آسمان برد و زیر لب زمزمه کرد نمی دانم به خدا چه چیزی گفت که آرام شد ،آرام که شد دوباره یادش افتاد که نماز صبحش قضا شده است آدمی نبود که در نماز سهل انگاری کند،هر وقت گناه بزرگی می کرد نمازش قضا می شد. بغض گلویش را گرفت این دفعه نتوانست یواش گریه کند ،های های زد زیر گریه.... به پهنای صورت اشک می ریخت و هی خدا را صدا می کرد ،انقدر ضجه می زد تا خدا دوباره صدایش را بشنود.صدای یا الله یا الله اش قطع نمی شد پدر به سراغش آمد،با همان دست های مهربان همیشگی اش فرزند را در آغوش  کشید،با چشمان ترش پدر را نگاه کرد و گفت :
بابا دوباره نماز صبحم قضا شده،نمی دونم باز چه گناهی کردم؟پدر اندکی با او نشست و به او آرامش داد و بعد گفت: اعمال دیروزت رو زیر و روئ کن ببین چی کار کردی؟پدر اتاقش را ترک کرد برای چند دقیقه به فکر فرو رفت یا دش آمد دیروز افشای سر کرده است و آبروی کسی را برده است.
 دوباره به سجده افتاد......................

 نوشته شده توسط کل من علیها فان در پنج شنبه 88/9/12 و ساعت 5:55 عصر | نظرات دیگران()

دستش می لرزید . کارد و سیب را به زور در دستانش قرار می گرفت زیاد حرف نمی زد جز در حد معقول، پیر و جوان مبهوتش بودند و با چشمهایشان حرکاتش را تعقیب می کردند دلش می خواست از آن همه آدمی که دور و برش را گرفته اند فرار کند وبه یک مکان آرام و ساکت به دور از نگاه های عجیب و غریب پناه ببرد در فکر راه چاره ای برای رهایی از مخمصه بود که انگار چاقو هم امانش نداد دستش برید،نگاه ها حساس تر شد مگر چه گناهی کرده بود؟چرا همه ی بدبختی های عالم مال او بود؟مگر خدا فقط یک بنده برای آزمایش دارد؟چرا من؟برای دو دقیقه با خود عهد کرد هیچ نگوید و فقط نعمت هایش را بشمارد: خدای قادر،مادر مهربان پدر دلسوز، هوش بالا، ثروت .......... شمرد و شمرد وقتی دید تمام شدنی نیست شرمنده شد ،دلش از ناسپاسی هایش گرفت بغضش ترکید و همان جا جلوی مردم به سجده رفت و از این که به خاطر پای لنگانش کفر نعمت کرده بود از خدا طلب بخشش خواست


 نوشته شده توسط کل من علیها فان در دوشنبه 88/8/25 و ساعت 10:20 صبح | نظرات دیگران()

روزی مردی داخل چاله ای افتاد و بسیار دردش آمد    

یک دانشمند عمق چاله و رطوبت خاک آن را اندازه گرفت

یک روزنامه نگار در مورد دردهایش با او مصاحبه کرد

یک یوگیست به او گفت : این چاله و همچنین دردت فقط در ذهن تو هستند

در واقعیت وجود ندارند!!!

یک پزشک برای او دو قرص آسپرین پایین انداخت

یک پرستار کنار چاله ایستاد و با او گریه کرد!

یک روانشناس او را تحریک کرد تا دلایلی را که پدر و مادرش او را آماده

افتادن به داخل چاله کرده بودند پیدا کند

یک تقویت کننده فکر او را نصیحت کرد که : خواستن توانستن است

یک فرد خوشبین به او گفت : ممکن بود یکی از پاهات رو بشکنی

سپس فرد بیسوادی گذشت و دست او را گرفت و او را از چاله بیرون آورد....


 نوشته شده توسط کل من علیها فان در یکشنبه 88/8/17 و ساعت 3:39 عصر | نظرات دیگران()

مامان
بعله ؟
من می خوام به دنیا بیام
باشه
مامان
بعله ؟
من شیر می خوام
باشه
مامان
بعله ؟
من جیش دارم
خب
مامان
بعله ؟
من سوپ خرچنگ می خوام
چشم
مامان
بعله ؟
من ازون لباس خلبانیا می خوام
باشه
مامان
بعله؟
من بوس می خوام
قربونت بشم
مامان
جونم ؟
من شوکولات آناناسی می خوام
باشه
مامان
بعله ؟
من دوست می خوام
خب
مامان
بعله ؟
من یه خط موبایل می خوام با گوشی سونی
چشم
مامان
بعله ؟
من یه مهمونی باحال می خوام
باشه عزیزم
مامان
بعله ؟
من زن می خوام
باشه عزیز دلم
مامان
بعله ؟
من دیگه زن نمی خوام
اوا ... باشه
مامان
.. بعله
من کوفته تبریزی می خوام
چشم
مامان
بعله ؟
من بغل می خوام
بیا عزیزم
مامان
بعله ؟
مامان
بعله
مامان
.... جونم ؟
مامان حالت خوبه
آره
مامان ؟
چی می خوای عزیزم
تو رو می خوام .. خیلی
....
************************
بابا
بعله ؟
من می خوام به دنیا بیام
به من چه بچه .. به مامانت بگو
بابا
هان؟
من شیر می خوام
لا اله الا الله
بابا
چته ؟
من ازون ماشین کوکی های قرمز می خوام
آروم بگیر بچه
بابا
اههههه
من پول می خوام
چی ؟؟؟؟ !!!
بابا
اوهوم ؟
منو می بری پارک ؟
من ماشینمو نمی برم تو پارک تو رو ببرم ؟
بابا
هان ؟
من زن می خوام
ای بچه پررو .. دهنت بو شیر می ده هنوز
بابا
.....
من جیش دارم
پوففف
بابا
درد
من زن نمی خوام
به درک
بابا
بلا
تقصیر تو بود که من به دنیا اومدم یا مامان
تقصیر عمه ات
بابا
زهرمار
من یه اتاق شخصی می خوام
بشین بچه
بابا
مرض
منو دوس داری
ها ؟
بابا
....
بابا
خررر پفففف
بابا
خفه
بابا
دیگه چته ؟
من مامانمو می خوام
از اول همینو بگو ...
-------------------------------------------------
بسم الله و سلام
این مطلب رو چند وقت پیش توی یه سایتی دیدم فکر کردم بد نیست برای تنوع هم که شده تو وبلاگم بیارم تا هم یه تفریحی بکنید و هم نقد من رو نسبت به این نوشته بخونید ((نظرم که نمی دید دیگه چه میشه کرد؟؟؟؟))
من که حال کردم وقتی این نوشته ی طنز رو خوندم چون واقعا چیزی شبیه به واقعیته،تقریبا همه ی مامانای امروزی بچه ها رو به همین روش تربیت می کنن و اصلا توجهی به آینده ی اونا ندارن،اگه فکرش رو بکنید ماها که یه دره سنمون بیشتره و تو زمان جنگ و بعد از جنگ بدنیا اومدیم چند تا خاطره از نداری و فقر خانواده یادمون میاد این مسئله دامنگیر همه بود تا تقریبا ده سال پیش که دوره ی بچه ننه های امروزیه،ماها که تو اون شرایط بزرگ شدیم چقدر متوقع بار اومدیم و اگه برنج طارممون بشه پاکستانی صدامون در میاد چه برسه به این تربیتای جدید ،عرضم به حض.ر از وقتی که تربیت بچه فقط منحصرا برای خانم ها شده و پدر هیچ دخالتی توی تربیت نداره بهتر از این نمیشه،تربیت وقتی بر مبنای اسلام نباشه و فقط از روی هوی و هوس باشه بچه رو زیاده خواه و لوس و از خود راضی می کنه وقتی 1 ملیون میدی بچه رو تو یه مدرسه ی غیر انتفاعی می ذاری فردا بچه چنان رو کولت سوار شه که حالشو ببری نمونش تو خونه ی ما موجوده من دیدم که می گم از روی نظر شخصیم نیست. تو هیچ کتاب روانشناسی حتی روانشناسی ارپایی نوشته نشده که همه چی رو در اختیار طرف بذارید. البته تقصیر مردا هم هست که کوتاهی می کنن و خودشونو وارد تربیت بچه نمی کنن نه به پدرای 40-50 سال پیش که پدر سالاری بود نه به پدرای امروزی که بی تفاوتند. ولی بیشترش تقصیر مادره همش مادر.................

 نوشته شده توسط کل من علیها فان در دوشنبه 88/8/11 و ساعت 9:34 عصر | نظرات دیگران()
درباره خودم
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 19
بازدید دیروز: 21
مجموع بازدیدها: 277998
جستجو در صفحه

محتوای لینکها مورد تایید نیست
لحظه های آبی( سروده های فضل ا... قاسمی)
در انتظار آفتاب
.:: بوستان نماز ::.
پایگاه خبری تحلیلی فرزانگان امیدوار
جاده های مه آلود
گل نیلوفر
حبل المنتین
تخریبچی ...
****شهرستان بجنورد****
مشاور
عشق الهی
در محضر مولی علی
آقا شیر
امامزاده میر عبداله بزناباد
سفیر دوستی
السلام علیکم یا اهل بیت النبوه

ما صاحبی داریم
.: شهر عشق :.
بوی سیب
سبحان
بچه های خدایی
شبستان
عشق
اواز قطره
به یاد شهدا
شبکه های کامپیوتری رجیستری ویروس نویسی
.:مطالب جدید18+ :.شاه تورنیوز+شاه تورخبر+شاهتورنیوز+شاه طورنیوز
آتیه سازان اهواز
رویابین
پرواز را به خاطر بسپار
کشکول
نوری چایی_بیجار
نقاشی های الیکا یحیایی
فرجی دیگر
منطقه ممنوعه
کبو ترانه .... تا بام ملکوت
قوطی عطار
حفاظ
احساس ابری
پیامبر اعظم(صلی‏الله‏علیه‏وآله‏وسلم) - The Holy Propht -p.b.u.h
کوثر بیکرانه، بانوی آب و آئینه
سلام بر عزیز دل حیدر
* امام مبین *
حاج آقا مسئلةٌ
رنگارنگ
مذهبی - سیاسی - فرهنگی
مذهبی - سیاسی - فرهنگی
حدائق ذات بهجة
صهبا
بانو بلاگ
پوست کلف
کانون لشکر فرهنگی یوسف زهرا
کجایید ای شهیدان خدایی
چهارده معصوم
اولی الابصار
حریم یاس
ضحی
احادیث
زیر آسمان خدا
دنیا به روایت یوسف
طبیب عشق....
آینه
آسمان عطش
خدای که به ما لبخند میزند
به خود آییم و بخواهیم،‏که انسان باشیم...
امام زاده های ایران سلام الله علیها
دوستی با خدا
نظامی والا و ولایی
ای که مرا خوانده ای....... راه نشانم بده
دریادل تنها
تازه ها
ای تشنه لب
من و او
قرارمون تو آسمون
عدالت جویان نسل بیدار
جزتو
محتوای لینکها مورد تایید نیست
خبر نامه